- پنجشنبه ۱۸ دی ۹۹
- ۲۰:۴۶
در این بخش از مشق شب دلنوشته های غمگین زیبا جدید و سوزناک درباره روز مردنم تهیه شده است.
مُردنم قاعده ای را به تناقض نکشد
من غریبانه تر از غربت شب زاده شدم.
دردهایم را من
روی نمناکی خاک
روی آواز چکاوک در باد
روی شعرم شبنم
گل شب بو شبدر
همه را در نفس ساده ی صبح
به نگاه عطش آلود زمین خواهم داد
مثل یک باغ سبک خواهم شد.
بار خواهم انداخت
و به آواز بلند
همه را خواهم گفت:
راه را باید رفت.
می روم تا ته آن کوچه که شک
سنگ بر شیشه ی استدلال است.
من پُرم از هوس و وسوسه های سحری
و پر از شوق پریدن تا اوج
تا هوای خوش شادی در شب
باد می آید و خورشید هنوز
در افق می تابد.
آسمان آبی و این رود روان
بر همان قاعده ی خویش سوار
خوب می دانم من
مُردنم قاعده ای را؛به تناقض نکشد.
______________________________________
گیرم درست اینکه تو هم عاشق منی
اما چرازننده وبدحرف می زنی؟
من که سرم به لاک خودم گیرکرده است
بیهوده پیله کرده به فکرپریدنی
آواره ای گریخته از شهر مردنم
اما تو ازحوالی تجریش وجردنی
حالاچه زودلحن کلامت عوض شده
آیاتوآن همیشه ی مغرورقبلنی؟!!!
من هم که دوست دارمت اماتودرپی
ازپشت پاره کردن پیراهن منی
دیگربه هرکه می نگرم ازتوچهره ایست
آخرتودرنقاب که ای؟چندصدتنی؟
بایدتورابه جرم دلت تبرئه کنم
آخرتوزودمی شکنی, نازکی,زنی
__________________________________
کوچه ای تنگ - کوچه ای باریک
آخر کوچه خونه ای تاریک
داخل خونه بوی نم داره
دور این خونه؟ نه همین نزدیک
خونه ی روح بهتر از اینه
خونه ای سرد و سخت و غمگینه
توی این خونه ی پر از نکبت
مردنم آرزوی شیرینه
چند سال که مرد اون مرده
طالع نکبتش ترک خورده
مادر خونه کوهی از صبرِ
صبر هم پیش اون کم آوُرده
درد این خونه درد بی پولیست
واقعاً هم که درد ناجوریست
چهارتا بچه ی قد و نیم قد
نون خالی خوردنم زوریست
پول آب –پول گاز- اجار بها
درد درد نداری اینجا
توی هر محله ی تهرون
بدتر از این هم میشه پیدا
آی – آدمی که بی دردی
دوست دارم یه خُرده برگردی
خشک شده اشک چشم این مردم
بی تفاوت نباش اگه مردی
_____________________________________
دیگرامشب برسربالین من زاری مکن
کم بدوش جسم بی جانم دگرباری بکن
کوله بارمن پراازاندوه وُدردوُغصه بود
آنچه نالیدی برای مردن من قصه بود
بی توهرشب درمیان شعله هایم سوختم
چشم هایم پشت این درانتظارت دوختم
تاکه باز آئی دوباره مرهمی دردم شوی
گرمی این لانه ی مخروبه وُسردم شوی
من به جرم عا شقی دربندِزندان گشته ام
روزوشب هم سنگراین دردمندان گشته ام
کافتاب عمرمن اکنون به پایانش رسید
عاقبت هم حکم اعدامم به فرمانش رسید
مویه کردم عاشقم اما سزایم مرگ نیست
دربهاران هرنهال تازه ای بی برگ نیست
کس چه میداند چه باشدروزگارسردمن
تاکه باشد مرهمی براین دل پردرد من
بامدادان انتظارهستم که اعدامم کنند
گرچه میدانم که بعدازمردنم یادم کنند
مینویسنداوبه جرم عاشقی برداررفت
اونشددرمان دردش عاقبت بیماررفت
لیک امروز آمدی ، اما کمی دیرآمدی !
حال ازعشقت شدم دیگرزمین گیرآمدی؟
______________________________________
مرغ دلم به یاد کسی پر نمی زند
وزدل خیال وخاطره ای سر نمی زند
چشمم به در نهاده ولیکن تلنگری
یک آشنا به حلقه این در نمی زند
اینجا کسی برای غریبانه مردنم
رنگاب خون به اشک مقطر نمی زند
مکتوب عاشقانه ی پیرانه ی مرا
معشوقه ای نمی پسنددو تمبر نمیزند
نقشی پریده رنگم وشاعر به صورتم
انگاره ای زچهر ه ی دلبر نمی زند
مانم به زورقی که شکستست وهیچگاه
پهلو دگر به ساحل بندر نمی زند
حتی اگر شهاب فروزنده ای شوم
برخرمنی ٰ شرار من آذر نمی زند
_________________________________________
" تا نگاه می کنی
وقت رفتن است "
ناگهان تمام می شود تمام ِ روز
می روی و شب به روی لحظه ها شناور است
می خزم درون شب
تکیه می دهم به مرگ
می روم که شب کنار ِ مردنم
با نبود ِ بودن ِ تو تار تر شود
پشت ِ هفت چین ِ غصه ها
مردی از تبار ِ درد در به در شود
لحظه ای بخند قبل ِ مردنم
تا دلم درون قاب خنده ات
- در دمی که آخرین دم است -
پر تپش تر از همیشه زندگی کند
فرصتی نمانده تا شکستنم
لحظه ای بخند تا همیشه روح ِ خسته ام
در حوالی ِ سماء ِ چشمهای تو
جاودانه عاشقی کند
می روی و می روم
تو به سوی چشمه ی ستاره ها و ُ من کجا !
نا کجا ......
می روی و می رسی
شک نکن به پاکی ِ دعای من !
می روی و می روم به نا کجا
کوله ام پر از هوای خاطرت
خاطری که شکل بوسه ات همیشه گرم
شکل دستهای پر نوازش ِ تو نرم
شکل ِ بودن و نبودنت
شکل گریه های تا سحر
شکل کودکانه های وقت ِ خواب با عروسک خیال
آه ای عروسک خیال !!!
می روی و وقت رفتنت بخند لحظه ای ،
تا که نا کجای من
شکل ِ شعر عاشقانه جاودان شود .....
______________________________________
مجنون واسش یه برده
لیلی شده برنده
اون مجنون هم نمیخواست
دیوونه تر بسش بود؟
تموم عمرو باختم
راضی به مردنم بود
لبخند میزد زورکی
اون مٌردنم بسش بود؟
حرفهای عاشقونش
نگاه بی بهونش
فقط منو نمیخواست
یه عالمه بسش بود؟
سبد سبد ستاره
رو دامنش میذاشتم
کافی نبوده مهرم
یه آسمون بسش بود؟
بارون شدم،چکیدم
رو گونه هاشو شستم
اونی نشد که میخواست
یه کهکشون بسش بود؟
بلبل شدم برا گل
عاشق دلسپرده
خسته که شد پریدم
یه دنیا طیر بسش بود؟
اون شده بود مثل شمع
منم شدم پروانه
من واسه اون چه سوختم
یه دنیا پر بسش بود؟
آخ که چه سخته اما
اما شده حقیقت
من عاشق حقیقیش
یه آسمون برش بود
هیچ وقت ندید که هستم
برای بودن اون
غرورم رو شکستم
اما نبوده قسمت
دیگه نمونده حرفی
آخر قصه اینه
این همه عشق کمش بود...؟
___________________________________
در انتظار مردنم تو هم نظاره می کنی
و خاطرات کهنه را عبث شماره می کنی
کشیده خنجر از قفا هجوم سرخ کینه ها
غرور خسته ی مرا تو پاره پاره می کنی
نفس نفس فشرده ام گلوی بغض سینه را
تو هم بزخم کهنه ام نمک دوباره می کنی
صلیب یک صداقتم در انتهای جاده ای
به تیغ یک تبر مرا شکسته چاره می کنی
درین خزان بی رمق نوشته ام به هر ورق
همیشه در مرور غم به من اشاره می کنی
اگر چه زنده مرده ام بدست سنگی دلت
چرا گسسته همدلی زمن کناره می کنی
(طلا) شکسته بیصدا میان بهت لحظه ها
نشسته در عزای خود تو استخاره میکنی
___________________________________________
بار دیگر آسمان
بیجان وخاموش است
بار دیگر فرو غلطیداز
چشمان گریانم
زدوری ها
بار دیگر بی تو بودن را
تما شا میکنم
بی تو گوئی ماه و خورشیدی
نیست
بی تو تاریک است قلبم
از تمام شورو شادی ها
گونه هایم بستر اشگ است
خنده هایم بی تو گریان ایت
چشمهای منتظر دیگر نمی خوابند
سخت و تاریک است تنها رفتن
به بستر بیتو
میگویم که این دنیای
فانی را بی تو وداع گویم
کاش گرمی بوسه هایت را
نمی چشیدم
کاش سرخی شقایق ها
به داغی لبان تو نمی آمیخت
بی تو دیگر واژه ها در شعر من
نمیخندند
سرود سرخ شادی را نمی خوانند
بیا که بی تو خنده از لبانم رخت بسته اند
بیا که بوسه را لبانم فراموش کرده
کرخ شدن لبانم را ببین
بوسه بزن تا شکو فا شود
دست بزن تا حس کنم بی حسیت را
بگو دوستت دارم
تا مردنم را ببینی
_____________________________________________
دعای وصیت
الهی نامه اعمالم تو خوانی
بسوزم، هر چه می نالم تو دانی
الهی بعد مرگم حاضرم باش
مرا در پشت صحنه ناظرم باش
اگر چه حال من حالا پریشان
تو هم صبری بده بر قلب خویشان
که بعد از من، تو باش سرمایه ی من
بساز محکم، تو هر دو پایه ی من
تو معمار هر علم و علومی
تو دانای نجوم ها در نجومی
خدایا خانه ی آخر که قبر است
دل هر بنده بر امّید صبر است
مکن کاری که خویشانم بگریند
همان بهتر که بعد از من نگریند
خدایا لطف کن در خانه ی من
مسوزد بی من آن کاشانه ی من
بده صبر زیادی بر دل قوم
که شاید من شوم از کیش خود گم
ز نامی زنده ام گردان خدایا
ز کیش پاینده ام گردان خدایا
الهی سرد اگر کردی وجودم
یقین کن تا به قبرم در سجودم
تو یاری کن به عقل حامیانم
بفهمند من نمردم در میانم
تو در پرواز روحم عافیت باش
تو هم پاک برون و در نیت باش
الهی مردنم را ساده گردان
مرا در وقت مرگ آماده گردان
______________________________________
روح و جان و پیکرم آماده ی مرگ است کنون
یاد یار و یاد یک عشق کهن در سینه ام سرد است کنون
بعد از آن که صورتم از گریه مالا مال شد
بعد از آن که پیکرم همچون گلی بی حال شد
تو فقط میرفتی و دستی تکان دادی برام
پای تو قفل اس به دل میکنی بازی برام
شاهدی بر مردنم کین گونه پرپر میزنم
تا تورا درسینه دارم از تو من دم میزنم
کاش میشد که ز رویای قفس آزاد شم
یک دمی را تو نباشی تا کمی آباد شم
دل من سوخت و خاکستر آنرا باد برد
آنکسی را که پرستیدم مرا از یاد برد
دل من سوخت اگر، من به خدا راضی شدم
چون که عمریست برای دیگران بازی شدم
___________________________________________
سرت سلامت عشق من،میسپارمت به دست عشق"
بذاربشه تقدیرمون جدائی وشکست عشق"
بروبه رسم روزگار،دیگگه بهونه ای نیار"
بروبازم شروع بشه،روزای تلخ انتظار"
ازاون نگاه اولت،دیدم که نیستی موندگار"
یه روزمنوگم میکنی،وقتیکه میرسه بهار""
بهاراومد،همون شدورفتی یه جای بی نشون"
منم دیگه شکستم وشدم گرفتارخزون"
"باشه بروخیالی نیست..."
برو،ولی تا زنده ام،دیگه نیا به دیدنم"
یه بارفقط یه شاخه گل،بیاربعدء مردنم"
بشین کنارقبرمو بگوکه این یار منه"
خیلی وقته رفته ولی،بازم گرفتار منه"
دستی روخاکم بکش وبگوهنوزدوسم داری"
هیچکسوکنج اون دلت کنار من نمیذاری"
بگوهنوزدوسم داری...
_________________________________________
با تو هستم دلبرم ای مهربــــــــان
در عزای مردنم نوحه نخـــــــــوان
حال و روزم خوش بود شادی کجاست
دل که زنده عاشق و بی غم بمــــان
***
دلبرم در زندگی کردن چه سیرم
آرزو دارم در آغوشت بمیـــرم
خسته ام از این طلوعِ بی نهایـت
با عصا هم مونسم بی آنکه پیـرم
***
چشم پوشیدم از این آوارگی هــــا
سوختم در آتشِ دلبندگی هــــــا
مرده ام در این دیارِ بی پناهــــی
با قناعت دوختم پوسیدگی هــــا
***
پاشو پاشو در پی این کـــاروان
گام بر بر قله ی فتحِ جهـــــان
وقت آن امروز و فردا می رسـد
با تلاش و سعی خو زیبنده جان
***
ای زمانه خسته شد دل از سفـر
دست بردار از سرم بی دردِ سر
مدتی ناله و زاری کــــرده دل
سالها آغوش غم شد در بـه در
***
بافتی گیسوی قلبم روز و شــب
همرهم کردی زمان با سوز وتـب
سنگ شد این دلِ آسوده به رحم
از دیوانگان دریافتم علم و ادب
__________________________________
سفره خالیست ولی نـــان دارم
نان که خشکست ولی آن دارم
آسمان بارد ولی ابرش سیـــــــاه
مرده ای گشتم ولی جــــان دارم
.............................................................
این شکم خالیست اما اندکی نانی هــــــــســت
نان گران دیدم شنیدم یک سیه کانی هـســـــت!
رفته بودم من شوم مهمان و خوشحالی کنــــم
آب قندی دادو دانم نیتش رانـی هســـــــــــــت
مردنم بود آرزو اما که دیـــــــدم نرخ قـــــــبر
من ندارم تا بمـــــــیرم ،اندک ایمانی هســــت!
یک نفردیدم که خوشحالست حَرَم قبـری خرید
روزگاری مفت بود دانی چه تومانی هســت!؟
من ندیدم بیش ازاین خنگان خنگ دراین وطن
بین یک زن یا که مردش عقد وپیمانی هسـت
فاتحه بر قبرجمعی خواندنم تکلیف چیــــــست!
مرده خبطی گر کند آیا که وجدانی هـــســـت!
درب قبرت دائما باز است و قاطی میــــــکنی
مرده ای دیگر، خلاصی یا که سامانی هـست؟!
قبر هم یک قبر ویلایی نه بودن با شریــــک
قبر ارزان گر بخواهم نوع پنهـانی هــــــست!
در بیابان قوت یـک کرکس شـــــوم بهتر زقبر
این گرانی کشت مارا روز پایــــــانی هست!؟
جسم بی جانم خورد حیوان دعایم میـــــــکند
پول مفتی من ندارم ،راه درمــــانی هست؟
مانده ام باید بمیرم یا بمــــــــــانم بی غــــذا
شکر ایزد در وطن نام از خراسـانی هست
رفتم آنجا در حرم دیدم چه قبری میفروخـت
نرخ قبر گردد گرانتر تاکه نــــادانی هسـت
مرده ها اینجا چه حالی میکنند همسایه انـد
آن رضا آهو رهاند ساده برهانی هســــت
مغز دیگر مغز نیست آلاله دارد یک سوال
این کدامین جا نوشته آیه قرآنی هســـــــت؟!
منبع : https://sherenab.com/